تجربه ی من

انتظار

در انتظارم.... در انتظار کلامی  از لبانت که  پروازم دهد بیا پرواز من ...
14 فروردين 1392

از "گروس عبدالملکیان"

من و تو بارها  زمان را  در کافه ها و خیابان ها فراموشکرده بودیم  و حالا زمان داشت  از ما انتقام می گرفت!     "گروس عبدالملکیان" ...
13 فروردين 1392

تو از يادم نمی‌روی از "سید علی صالحی"

برهنه به بستر بی‌کسی مُردن،                                              تو از يادم نمی‌روی  خاموش به رساترين شيونِ آدمی،                                              تواز يادم نمی‌روی  گريبانی برای دريدنِ اين بغضِ بی‌قرار،                                              تو از يادم نمی‌روی  سفری ساده از تمامِ دوستتْ دارمِتنهايی،                                              تو از يادم نمی‌روی  سوزَنريزِ بی‌امانِ باران، بر پيچکو ارغوان،                                              تو از يادم نمی‌روی   تو ... تو با من چـــــــه کرده‌ای کهاز يادم نمی‌روی؟!    سید علی صالحی ...
12 فروردين 1392

زنده باش از "هوشنگ ابتهاج"

سزد اگر هزار بار بیفتی از نشیب راه و باز رو نهی بدان فراز چه فکر می‌کنی ؟ جهان چو آبگینه‌ی شکسته‌ای‌ست که سرو راست هم در او شکسته می‌نمایدت ‎ .‎ چنان نشسته کوه در کمین دره‌های این غروب تنگ که راه، بسته می‌نمایدت زمان بی‌کرانه را ، تو با شمار گام عمرِ ما مسنج‏ به پای او دمی‌ست این درنگ درد و رنج به سان رود که در نشیب دره سر به سنگ می‌زند ، رونده باش ! امید هیچ معجزی ز مرده نیست ، زنده باش ! هوشنگ ابتهاج ...
10 فروردين 1392

رویای من از "نیکی‌ فیروزکوهی"

این روزها زیاد می‌خوابم ... خیلی‌ زیاد   و تمام نیستی‌‌های تو در خواب‌هایمهست میشوند   تو به معنای واقعی‌ کلمه رویایمنی   رویای من !!!   نیکی‌ فیروزکوهی ...
9 فروردين 1392

با تو تا آخر دنيا خواهم آمد از "سیدعلی صالحی"

می‌ترسم، مضطربم و با آن که می‌ترسم و مضطربم باز با تو تا آخرِ دنيا هستم می‌آيم کنار گفتگويی ساده تمام روياهايت را بيدار می‌کنم و آهسته زير لب می‌گويم برايت آب آورده‌ام، تشنه نيستی ؟ فردا به احتمال قوی باران خواهد آمد. تو پيش‌بينی کرده بودی که باد نمی‌آيد با اين همه ... ديروز پی صدایی ساده که گفته بود بيا، رفتم، تمام رازِ سفر فقط خواب يک ستاره بود ! خسته‌ام ری‌را! می‌آيی همسفرم شوی ؟ گفتگوی ميان راه بهتر از تماشای باران است توی راه از پوزش پروانه سخن می‌گویيم توی راه خواب‌هامان را برای بابونه‌های درّه‌ای دور تعريف می‌کنيم باران هم که بيايد هی خيس از خنده‌های دور از آدمی، می‌...
8 فروردين 1392

بنویس از " آرش شفاعی"

از همین حالا تا هروقت تو بگویی نمی نویسم و کلمات با آرایشی غلیظ تر خود را به دیگری عرضه می کنند تو اما  ننویسی ؛ آفرینش کارگاهش را تعطیل می کند و به قرص های صورتی رنگ افسردگی معتاد می شود بنویس بنویس تا بدانند لبت چه به صورتی می آید به چه صورتی می آید می رود رنگ ها را دیوانه کند بنویس بنویس تا بدانند گاهی اگر لقمه ای تعارفت می کنم یعنی خواستی جگرم را سرچنگالم گاز بگیر گاهی اگر از خواب می‌پرم و به تو خیره می‌شوم یعنی صبح به این زودی در حد مرگ دوستت دارم آرش شفاعی ...
5 فروردين 1392

از "جمال ثریا "

هوایَ م داشت             رفته رفته                خراب تر می شد   و اشــــک،            در چَشمانَم                  بیشتر ُبیشتر   به گُمانم            شباهنگام                چیزی شبیه به تو                        درونم                             شروع به باریدن کرده بود...!       جمال ثریا / مترجم: سیامک تقیزاده ...
4 فروردين 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد